تفسير قمى در ترازوى نقد(2)

نويسنده: حسن شريفى ـ محمد حسين مبلغ

منابع تفسير و شيوه نقل روايات و اسناد

به دست آوردن دقيق روايتهاى تفسير، تا اندازه اى مشكل است; زيرا نويسنده ميان بسيارى ازمطالب روايى و اظهارنظرهاى شخصى تفكيك نكرده است، ولى به گونه تقريبى مى توان گفت كه روايتهاى تفسير، به 700 حديث مى رسند كه از منابع گوناگون استفاده شده اند.

1. روايتهاى على بن ابراهيم

روايتهاى على بن ابراهيم كه شصت درصد تفسير را تشكيل مى دهند، به شرح زير بيان شده است:
الف. در حدود دوسوم روايتهاى على بن ابراهيم، مسند و سلسله سند آن، به گونه تمام و كمال، ذكر شده وعلى بن ابراهيم بيشتر اين روايتها را ازپدر خود و او از ابن ابى عمير و ديگر مشايخ خود ياد كرده كه نمونه آن، روايت زير است:
(قال وحدثنى ابى عن محمد بن ابى عمير عن النضربن سويد عن ابى بصير عن ابى عبدالله(ع) فى قوله: الحمدلله، قال: الشكر لله و فى قوله رب العالمين، قال: خلق المخلوقين، الرحمن بجميع خلقه، الرحيم بالمؤمنين خاصة… )47
ب. روايتهاى مرسله: درحدود يك سوم روايتهايى كه از على بن ابراهيم نقل شده، مرسله اند، چنانكه در تفسيرآيه: (واذ قال موسى لقومه ان الله يأمركم أن تذبحوا بقرة… ) مى نويسد:
(قال حدثنى ابى عن ابن ابى عمير عن بعض رجاله عن ابى عبدالله(ع) … )48
ومانند:
(قال و روى ابن ابى عمير عن رجل عن ابى عبدالله(ع)… )49
ج. در حدود 10% روايتهايى كه از على بن ابراهيم نقل شده، مرفوعه اند، چنانكه در تفسير آيه(وقلنا يا آدم اسكن أنت… ) مى نويسد:
(فانه حدثنى ابى رفعه قال: سئل الصادق(ع) عن جنة آدم امن جنان الدنيا كانت ام من جنان الآخرة؟ فقال(ع) كانت من جنان الدنيا تطلع فيها الشمس و القمر… )50
د. روايتهاى بدون سند: درميان روايتهاى على بن ابراهيم، روايتهاى بدون سند نيز فراوان ديده مى شود، ازآن جمله:
(وقوله: (ولقد نصركم الله ببدر و انتم اذلة) قال ابوعبدالله(ع) ماكانوا اذلة وفيهم رسول الله وانما نزل ولقد نصركم الله ببدر وانتم ضعفاء.)51
اين روايت كه دلالت بر تحريف قرآن دارد، از نظر محتوا و سند ضعيف بوده و اعتبار لازم را ندارد.
روايتهاى على بن ابراهيم ازپدرش، گاهى با يك واسطه از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده است، مانند:
(وقال حدثنى ابى عن الحسن بن محبوب عن ابى جعفر(ع)… )52
تنها واسطه بين ابراهيم و امام باقر(ع)حسن بن محبوب است.
گاهى روايتهاى ابراهيم از امام، با دوواسطه نقل شده اند، مانند:
(وقال حدثنى ابى عن ابن ابى عمير عن ابان بن عثمان عن أبى عبدالله… )53
در اين مورد، ابن ابى عمير وابان بن عثمان بين ابراهيم و امام، واسطه واقع شده اند.
دربرخى موارد روايت ابراهيم از امام با سه واسطه نقل شده است، مانند:
(قال وحدثنى ابى عن النضربن سويد… عن عمروبن شمر، عن جابر عن أبى عبدالله(ع)) 54
ونيز مانند:
(حدثنى ابى(ره) عن محمد بن ابى عمير، عن حمادبن عيسى عن حريث عن أبى عبدالله… )55
وگاهى با چهار واسطه نقل حديث شده است، مانند:
(قال وحدثنى ابى عن ابى عمير عن حماد عن الحلبي… عن عبدالله بن سنان عن ابى الحسن الرضا(ع))56
دراين سندها اضطراب فراوان ديده مى شود، چگونه ممكن است كه ابراهيم بن هاشم قمى از امام باقر و صادق(ع) با يك واسطه روايت كند، ولى از امام رضا با چهارواسطه! افزون بر اين، روايت اخير، تزلزل بيشترى دارد، زيرا افزون بر مشكل چهار واسطه، ابن سنان، از اصحاب امام صادق بوده و امام رضا(ع) را درك نكرده است.

2. روايتهاى ابى جارود

روايتهاى ابوجارود از امام باقر(ع) از تفسير آيه (اذ قالت الملائكة يا مريم…) (آل عمران/ 45) وارد تفسير شده و حدود 30% روايتهاى تفسير را تشكيل مى دهند.
روايتهاى ابوجارود فقط در چهارمورد با سلسله سند و در ديگر موارد، بدون سند ياد شده اند. طريق نويسنده به ابى الجارود به شرح زير است:
(حدثنا احمد بن محمد الهمدانى قال حدثنى جعفر بن عبدالله، قال حدثنا كثير من عياش عن زياد بن المنذر، ابوجارود عن أبى جعفر(ع)… )57
طريق يادشده عين طريقى است كه شيخ طوسى و نجاشى در كتابهاى خود ياد كرده اند واين طريق به دليل كثيربن عياش، ضعيف است.
اما براى تفسير ابوجارود، طريقهاى صحيح و معتبر ديگرى هست كه درمعرفى تفسير ابوجارود به تفصيل يادشد ونتيجه همه بحثها اين شد كه تفسير ابوجارود، از ناحيه خود وى واز ناحيه راويان اشكالى ندارد.
گذشته از چهار مورد، تمام روايتهاى ابوجارود را بدون سند و با بيان زير نقل كرده است:
(وفى رواية ابى الجارود، عن ابى جعفر… )58

3. روايتهاى متفرقه

روايتهاى متفرقه تفسيرى كه حدود 10% تفسير را تشكيل مى دهند، به شيوه هاى زير ياد شده است:
الف. روايتهاى مستند با حفظ سلسله سند: اين روايتها، بيشترين روايتهاى متفرقه را تشكيل مى دهند. از مجموع آنها فقط دومورد را به عنوان نمونه ياد مى كنيم:
در تفسير آيه (ونادى نوح ابنه) (هود/49) مى نويسد:
1. (اخبرنا احمد بن محمد بن ابى نصر عن ابان بن عثمان الاحمر، عن موسى بن اكيل النميرى عن العلاء بن سيابة عن أبى عبدالله عليه السلام، فى قول الله:(ونادى نوح ابنه) فقال ليس بابنه انما هو ابنه من زوجته على لغة طى يقولون لابن المرأة ابنه)59
گرچه اين روايت، از امام صادق(ع) نقل شده، ولى از روايتهاى على بن ابراهيم نيست، زيرا احمد بن محمد ازمشايخ على بن ابراهيم نبوده، بلكه از مشايخ خود مفسر است، افزون بر اين، در روايتهاى على بن ابراهيم، تعبير( وقال حدثنى ابي… ) دارد، ولى اين روايت با تعبير(حدثنا) آغاز شده است.
2. (حدثنا على بن الحسين عن احمد بن عبدالله عن ابيه عن يونس بن ابى جعفر الاحول عن حنان عن ابى عبدالله عليه السلام… )60
ب. روايتهاى مستند بدون ذكر سند
اين دسته از روايتها، روايتهايى است كه به يكى از امامان معصوم(ع) نسبت داده شده است، ولى از هيچ يك از راويان، نامى به ميان نيامده و تمام سند آن حذف شده است. اين دسته از روايتهاى متفرقه، نسبت به دسته نخست كم ترند، چنانكه در تفسير آيه 23 از سوره مباركه نساء درحكم ازدواج با دختران همسران كه درخانه مرد، بزرگ و در نزد وى تربيت شده اند، پس از يادكرد ديدگاه خوارج درمسأله، مى نويسد:
(قال الصادق(ع)لاتحل له.)61
ربيبه زن براى انسان حرام است.
به خوبى پيداست كه اين روايت منسوب به امام صادق است، ولى هيچ سندى براى آن ذكر نشده و روايت عطف به روايتهاى گذشته هم نيست تا بگوييم سند آن در روايتهاى گذشته ياد گرديده است.
ج. دسته سوم از روايتهاى متفرقه تفسير، روايتهايى است كه نه از يكى از ائمه معصومين(ع) استفاده شده و نه سند و راوى دارد ! اين دسته از روايتها (پس از دسته نخست) بيشترين روايتهاى متفرقه را تشكيل مى دهند، چنانكه درمورد آيه:(افتطمعون أن يؤمنوا لكم و قدكان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه… ) مى نويسد:
(اين آيه درمورد يهود نازل شده است… )62
و در مورد آيه(واذا أخذنا ميثاقكم لاتسفكون دمائكم… ) مى نويسد:
(اين در مورد ابوذر وعثمان بن عفان نازل شده است… )62
بى گمان دومورد فوق،روايت است نه اظهار نظر تفسيرى خود مفسر; زيرا سبب نزول، جاى اظهار نظر شخصى نيست.
از بررسى تفسير، اين نتيجه به دست مى آيد:
* روايتهاى على بن ابراهيم 60%تفسير را تشكيل مى دهد.
* روايتهاى ابوجارود 30%تفسير را تشكيل داده است.
* روايتهاى متفرقه 10%تفسير را شكل بخشيده است.

ميزان پردازش تفسير قمى به مباحث فقهى

بحثهاى فقهى، به شرح و درحد بيان آرا، دراين تفسير، مورد بررسى قرار نگرفته اند، ولى در تفسير آيات الاحكام ديدگاه ائمه بويژه امام صادق(ع) هم درجهت بيان احكام وهم در تبيين فلسفه احكام ياد شده است واينك از هردو مورد نمونه هايى ياد مى شود:
در تفسير آيه: (ولاجنباً الا عابرى سبيل حتى تغتسلوا) مى نويسد:
(از امام صادق(ع) سؤال شد: آيا حايض و جنب، مى توانند داخل مسجد شوند، يا خير؟
امام فرمود: نمى توانند داخل مسجد شوند، مگر براى گذر، به دليل آيه شريفه: (ولاجنباً الا… ) ومى توانند چيزى را در مسجد بگذارند ونمى توانند چيزى را از مسجد بردارند.
امام صادق فرمود: زيرا گذاشتن بدون وارد شدن در مسجد ممكن است، ولى در برداشتن توانا نخواهند بود، پس واجب است نخست غسل كنند وآن گاه داخل مسجد شوند واگرآب نبود، با خاك تيمم كنند.)64
بعضى از ديدگاههاى فقهى فرق، نحل و مذاهب را در ذيل آيات الاحكام كمابيش يادكرده وپاسخ آن را از طريق امامان معصوم، نيز داده است.
چنانكه در تفسيرآيه:(وربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم) مى نويسد:
(خوارج گمان كرده اند: هرگاه براى همسر مرد دخترى باشد كه او را خود تربيت نكرده و درخانه او نباشد، براى مرد حلال است. به دليل آيه (اللاتى فى حجوركم.)
آن گاه سخن امام صادق(ع) را مى آورد:
(امام صادق(ع) فرموده است: دختر همسر براى مرد حلال نيست.)66
آنچه كه ياد شد، تنها نمونه بود. مفسر در بابهاى گوناگون فقه، چون نماز، روزه، حج، شرايط استطاعت، نكاح، متعه، طلاق، احكام وضو، موارد اختلاف بين شيعه و سنى و… در ذيل تفسير آيات الاحكام، بحثهاى ارزشمندى انجام داده است.

نمود مباحث كلامى در تفسير قمى

با توجه به رشد و رواج بى سابقه مباحث كلامى در زمان نگارش تفسير و استدلال علما به آيات قرآن، به منظور ثابت كردن مشرب كلامى خويش، اين تفسير نيز از مباحث كلامى و طرح ديدگاههاى متكلمان به دور نمانده است. نهايت، در سراسر تفسير، ديدگاه روشنى از مفسر در زمينه باور عدليه ونيز تفكيك آن ازجبر و تفويض به دست نمى آيد; زيرا وى درمواردى، روايتى از امام صادق در رد جبر نقل مى كند و در جاى ديگر، روايتى از امام صادق(ع) ياد مى كند كه مبناى جبر را تثبيت مى كند. اينك در هريك از دو مورد، يك روايت به عنوان نمونه ياد مى كنيم:
در تفسير آيه: (ان الله لايستحيى أن يضرب مثلاً ما بعوضة فمافوقها… ) در روايت مرسله اى از امام صادق(ع) مى آورد:
(فانه قال الصادق(ع) ان هذا القول من الله عزوجل، رد على من زعم ان الله تبارك و تعالى يضل العباد، ثم يعذبهم على ضلالتهم، فقال الله عزوجل: ان الله لايستحيي… )67
(همانا امام صادق(ع) فرمود: اين فرموده خداوند، رد كسانى است كه گمان مى كنند خداوند بندگان را گمراه مى كند وبعد به دليل گمراهى آنان را عذاب مى كند،، خداى عزوجل در جواب آنان گويد: ان الله لايستحيى)
از سوى ديگر در تفسير آيه شريفه:(واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم…)(بقره/ 34) روايتى به طريق على بن ابراهيم ياد مى كند كه در قسمتى ازآن آمده است:
(از امام صادق(ع) پرسيدند كه چون خداوند ملائكه را بر سجده به آدم امر فرمود، ابليس امر خدا راچگونه تلقى كرد؟
امام(ع) فرمود: ابليس گرچه از دوستان ملائكه بود، ولى از جنس ملائكه نبود[به همين دليل فرمان الهى را تخلف كرد]… )68
سپس امام به تشريح آفرينش وبيان جنس ابليس پرداخته است.
مفسر، پس از روايت يادشده، حديث ديگرى به روايت على بن ابراهيم از امام باقر(ع) مبنى براين كه فرمانبرى و نافرمانبرى از اصل ومايه آفرينش سرچشمه مى گيرد، ياد مى كند كه در بخشى ازآن آمده است:
(خداوند ازآب سرد خوشگوار، در سمت راست خود، با دو دست خود خميرى درست كرد، آن را در كف دست خود منجمد كرد تا سفت و جامد شد. آن گاه فرمود:
من پيامبران، بندگان صالح، ائمه معصومان، دعوت كنندگان به حق و طرفداران آنان را از تو مى آفرينم .ازآنچه كه من انجام مى دهم، كسى حق پرسش ندارد.
آن گاه خمير ديگرى ازآب نمكين شوره زار، درست كرد و با دست خود، آن را فشرد و منجمد شد وآن گاه فرمود:
من ستمكاران، فرعونيان، سركشان، برادران شياطين، دعوت كنندگان به جهنم و پيروان آنان را از تو آفريدم…)69
اين روايت، گذشته از اين كه جسم بودن خداوند را مى رساند، اشكالهاى فراوان ديگرى دارد كه با توحيد و اوصاف الهى سازگار نيست و اساس جبر و ريشه آن را تثبيت مى كند.

ويژگيها و امتيازهاى تفسير قمى

ارزيابى كلى وهمه جانبه تفسير، نشان مى دهد كه تفسير على بن ابراهيم، خالى از نكته هاى مثبت نيست،ازآن جمله:
الف. بيشترين روايتهاى تفسير، داراى سلسله سند هستند، با اين كه در بعضى موارد، اضطرابى در اسناد، به چشم مى خورد، ولى با بررسى سند هر روايت (مانند ديگر كتابهاى روايى) بى ترديد اين تفسير نيز، يكى از منابع معتبر شيعه خواهد بود.
ب. روايتهاى اسباب نزول دراين تفسير ياد شده است. ترديدى نيست كه سبب نزول در فهم مراد آيه كمك مى كند.
ج. به آيات ناسخ و منسوخ توجه شده و روشن است كه شناخت آيات ناسخ از بايسته هاى تفسير قرآن كريم است.
د. در تأويل آيات متشابه قرآن، رواياتى از صادقين (ع) ياد شده است كه بى گمان پس از به دست آوردن درستى و نادرستى روايات، راهى معتبر براى فهم متشابهات خواهد بود.
هـ. بسيارى از روايتهاى تفسير، چه روايتهايى كه با سلسله سند ياد شده و چه روايتهايى كه بدون سند ذكر شده اند، از لحاظ تاريخى، اعتقادى و اخلاقى و ادبى و هماهنگى با روايتهاى معتبر ديگر، داراى محتوايى روايتى و عمق و متانت است و وجود برخى روايتهاى ضعيف و ناهمسو با تفكر ناب شيعى، نمى تواند ارزش روايات استوار آن را زير سوال ببرد.
هرچند اين دسته از روايتهاى كتاب زياد است، ولى از باب نمونه موارد زير را ياد مى كنيم:
1. (حدثنى ابى عن الحسن بن محبوب عن أبى حمزة الثمالى عن أبى جعفر(ع) قال: قال رسول الله(ص): لايزول قدم عبد يوم القيامة من بين يدى الله حتى يسأله عن أربع خصال عمرك فيما افنيته، وجسدك فيما ابليته و مالك من اين كسبته و اين وضعته وعن حبنا اهل البيت.)70
پدرم از ابن ابى عمير، از حسن بن محبوب از ابوحمزه ثمالى، از ابوجعفر(ع)روايت كند،فرمود: پيامبر فرمود: هيچ بنده اى در روز قيامت، در محضر پروردگار، نمى تواند گام بردارد مگر اين كه از چهارچيز از او پرسش مى شود:
عمرت را در چه راه فانى كردى؟
بدنت را در چه راه به كار انداختى؟
مال خود را از كجا به دست آوردى و در كجا مصرف كردى؟
واز محبت ما اهل بيت.
اين حديث را پيامبر در حجة الوداع، در يك خطبه طولانى ايراد فرمود:
(انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً، فانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض.)71
موضوع اين حديث، سفارش پيامبر درمورد قرآن واهل بيت است و در تفسير قمى، با چندين تقرير و اختلاف در عبارتها، از طريق على بن ابراهيم ياد شده است.
اين حديث، مورد اتفاق شيعه وسنى است و با تواتر معنوى از شيعه وسنى با اندك تفاوت در عبارت نقل شده است. در منابع اهل سنت، در كتابهاى زير، به شرح در مورد اين حديث، صحبت شده است:
الف. صحيح بخارى، ج 2/ 145، 159; ج 3/ 79 ; ج 4/ 87(باب الحوض)
ب. صحيح مسلم، ج 2 / 249 ـ 252.
صحيح بخارى در ذيل اين حديث مى نويسد:
(قال القاضى عياض، احاديث الحوض صحيحة والايمان به فرض والتصديق به من الايمان، متواتر النقل، رواه خلائق من الصحابة.) 72
حديث حوض، از نظر سند صحيح وايمان به آن واجب و تصديق آن جزء ايمان است و روايت آن متواتر است كه گروه زيادى از صحابه آن را نقل كرده اند.
3. (وحدثنى أبى، قال: حدثنى هارون بن مسلم عن مصعدة بن صدقة، قال، سئل رجل أباعبدالله عن قوم من الشيعة يدخلون فى اعمال السلطان و يعملون لهم و يحبونهم ويوالونهم، قال: ليس هم من الشيعة ولكنهم من اولئك، ثم قرأ ابوعبدالله، هذه الآية، لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل…)73
از امام صادق درباره گروهى از شيعيان پرسش شد كه در شمار كارمندان سلطان درآمده اند و براى آنان كار مى كنند وآنان را دوست مى دارند وازآنان پيروى مى كنند! امام فرمود: آنان شيعه نيستند، بلكه ازآنانند.)

كاستيهاى تفسير قمى

1. نامعلوم بودن نويسنده تفسير، بى گمان در بى اعتبارى آن نقش دارد.
2. جدا نبودن گفته هاى تفسيرى نويسنده و على بن ابراهيم وروايتهاى معصوم، سبب مى شود كه برخى مطالب آن، از نظر حجت بودن، شرايط لازم را نداشته باشد.
3. روايتهاى تفسيرى فاقد سند، منبع و يا روايتهاى مستند اما داراى اضطراب و نارسايى متن، از ديگر كاستيهاى اين تفسير است.
4. روايتهاى اسرائيلى و گاه ساختگى در تفسير، كما بيش، به چشم مى خورد واين امر بيانگر اين است كه تفسير، اعتبار لازم را ندارد، چنانكه در ادامه اين مقاله به برخى روايات ساختگى اشاره خواهيم داشت.

روايتهاى ساختگى در تفسير قمى

همان گونه كه ياد شد، تفسير نسبت داده شده به على بن ابراهيم بن هاشم قمى، از روايتهاى ساختگى خالى نيست، به گونه اى كه با باورهاى دينى و باورهاى مذهبى ويا با تماميت قرآن ويا با عقل سليم ناسازگارند.
الف. در تفسير آيه شريفه: (ان الله لايستحيى أن يضرب مثلاً ما بعوضة… ) روايتى را با سلسه سند و بيان زير نقل مى كند:
(قال حدثنى ابى عن النضربن سويد عن القسم بن سليمان عن المعلى بن خنيس، عن أبى عبدالله(ع)ان هذا مثل ضربه لاميرالمؤمنين(ع)فالبعوضة اميرالمؤمنين(ع) ومافوقها رسول الله(ص)… )75
آن گاه دليلى بر اثبات اين مدعى از امام صادق(ع) نقل مى شود وآن دليل تمسك به تأويل دوآيه از قرآن كريم است.
روشن است كه اين روايت با اين كه از طريق على بن ابراهيم و با سلسله سند نقل شده است،توهين به مقام على و رسول الله خواهد بود واين تفسير، تفسيرى غريب و زننده است.
ب. در تفسير آيه:(كنتم خير امة اخرجت للناس… ) روايتى را از على بن ابراهيم، با بيان زير نقل مى كند:
(پدرم از ابن ابى عمير از ابن سنان روايت كند: مردى نزد امام صادق،اين آيه را تلاوت كرد.
حضرت فرمود: خير امت اميرالمؤمنين و حسنين را مى كشند؟
قارى گفت: فدايت شوم پس اين آيه چگونه نازل شده است؟
حضرت فرمود: (كنتم خير ائمة تخرجون للناس) نازل شده است. آيا نمى بينى كه خداوند امامان را در قرآن توصيف كرده و فرموده: (تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله.)76
اين روايت نيز از طريق على بن ابراهيم نقل شده، ولى نتيجه آن، پذيرفتن وقوع تحريف درقرآن است. يعنى اصل آيه (كنتم خير ائمة) بوده، ولى مردم اين آيه را تحريف كرده و به (خيرامة) تبديل كرده اند!
ج. در تفسير آيه شريفه:(ولقد نصركم الله ببدر و انتم اذلة) آمده است:
(امام صادق(ع)فرمود: مؤمنان هرگز ذليل نبودند، زيرا پيامبر دربين آنان بوده است بلكه نزول آيه اين است،(ولقد نصركم الله ببدر وانتم ضعفاء)77
اين آيه نيز دلالت برتحريف قرآن دارد وگذشته ازآن، سست و متزلزل است و صدور چنين روايتى از امام معصوم دور است.
د. روايت مفصلى را از امام باقر نقل كرده كه ترجمه آن اين است:
(على بن ابراهيم گويد: پدرم از عثمان بن عيسى از ايوب از محمد بن مسلم از ابوجعفر(ع) روايت كند كه گويد: من با ابوجعفر در مسجدالحرام نشسته بودم، طاووس در يك طرف مسجد با اصحابش سخن مى گفت و پرسيد: آيا مى دانى درچه روزى نصف مردم كشته شد؟
ابوجعفر(ع) پاسخ داد و بعد فرمود: بگو ربع مردم كشته شد.
طاووس اين را گفت و بعد پرسيد، آيا مى دانى با قاتل چه شد؟
امام فرمود: اين خود يك مسأله است.
چون شب به صبح رسيد، من خدمت ابوجعفر(ع) رسيدم و امام را درحالى ملاقات كردم كه لباسهايش را پوشيده و جلو منزل نشسته بود و انتظار مى كشيد كه غلام اسبش را زين كند. سپس آغاز به حديث كرد. پيش ازآن كه من چيزى از او بپرسم.
سپس فرمود: همانا در هند يا ماوراى هند، مردى است كه يه يك پاى خود بسته شده و لباس پشمينه به تن دارد. ده مرد موكل او يند. هرگاه يكى از موكلان بميرد،اهل قريه فرد ديگرى را به جاى او مى گمارند. پس مردم همه مى ميرند وآن ده نفر كم نمى شوند. چون آفتاب طلوع كند، آن ده نفر، وى را جلو آفتاب قرار مى دهند و مردى از او مى گذرد و مى پرسد: تو كيستى اى بنده خدا؟ وى سرش را بالا مى كند و نگاهى به آن مرد مى اندازدو مى گويد: آيا تو احمق ترين مردم هستى يا داناترين مردم؟ همانا من از روزى كه دنيا استوار شد، دراين جا ايستاده ام وهيچ كس تا كنون اين سؤال را ازمن نكرده است. توكيستى؟
آن گاه امام فرمود: مردم گمان مى كنند او فرزند آدم است.)78
محتواى اين روايت، نه هدايتى است ونه نشان از باورى اصيل و سازنده دارد، بلكه مايه وهن شريعت ومعارف دينى است وبى شك آنان كه در صدد بد جلوه دادن معارف اسلامى و شيعى بوده اند، اين گونه خرافات را وارد روايات كرده اند!
اميد است اهل تعهد و تحقيق، با همت و اراده خويش مطالب بى اساس را از دامن متون و منابع شيعى بزدايند.

پي نوشت :

‍47. تفسير قمى، چاپ جديد، 1/ 28.
48. همان/ 49.
49. همان/ 103.
50. همان/ 43.
51. همان/ 122 .
52. همان/ 45.
53. همان/ 44.
54. همان/ 27.
55. همان.
56. همان.
57. همان/ 102 و 271.
58. همان/ 105.
59. همان/ 328.
60. همان/ 140.
61. همان/ 135.
62. همان/ 50.
63. همان/ 51.
64. همان/ 139.
65. همان/ 136.
66. همان/ 135.
67. همان/ 34.
68. همان/ 35 ـ 36.
69. همان/ 37 ـ 42.
70. همان، 2/ 20.
71. همان، 1/ 171 ـ 174.
72. صحيح بخارى، 2/ 159.
73. تفسير قمى، 1/ 176.
74. همان، 1/ 291.
75. همان، 1/ 35.
76. همان، 1/ 110.
77. همان، 1/ 122.
78. همان، 1/ 166 .

منبع: فصل نامه پژوهش های قرآنی